جدول جو
جدول جو

معنی زبانه گشادن - جستجوی لغت در جدول جو

زبانه گشادن(کَ / کِ کَ دَ)
زبانه گشادن میزان، : دلالت میزان (ترازو) بر وزن، در این بیت نظامی، کنایت است از ’حکم’ ستارۀ میزان. (به اصطلاح احکامیان) :
میزان چو زبان مرد دانا
بگشاده زبانه با زبانا.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زبان گشادن
تصویر زبان گشادن
زبان باز کردن، لب به سخن گشودن، آغاز گفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبانه کشیدن
تصویر زبانه کشیدن
شعله کشیدن آتش، زبانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
لب به سخن باز کردن. سخن گفتن، آغاز گفتار کردن کودک. زبان باز کردن.
- زبان بر کسی گشادن، درباره او غیبگویی کردن. غیبت او را کردن:
جهاندار نپسندد این بد ز من
گشایند بر من زبان انجمن.
فردوسی.
رجوع به زبان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
زبان بگشودن. زبان برگشادن. سخن گفتن. آغاز سخن کردن: و عالم بدین تهنیت زبان بگشاد. (سند بادنامه ص 14)
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
زبانه کشیدن آتش، احتدام. اشتعال. تلسﱡن. مشتعل بودن. ملتهب شدن. رجوع به زبانه زدن. زبانه کش و زبانه کشان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ کَ / کِ)
در حال اشتعال. رجوع به زبانه زنان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زبانه کشیدن
تصویر زبانه کشیدن
زبانه زدن: (آتش جنگ زبانه کشید)
فرهنگ لغت هوشیار